اوّلبار «مرجان بصیری» و شهره یک نفره*اش را از یک مصاحبهای شناختم که هیچی ازش یادم نیست مگر هماین دو؛ یک اسم و فامیلی با عنوانِ کتابی که از قرار مجموعه داستان است و البته، یک عکس. عکسِ خودِ مرجان. طبیعیست وقتی از مصاحبه چیزی یادم نیست یعنی حرفی توجّهام را جلب نکرد درعوض، عکسِ مرجان. اگر بدانید من چهقدر از قیافهی دختره خوشام آمد. چه جوری بود؟ بلد نیستم توصیفش کنم، ملاحتِ معصومِ خوبی داشت که متواضع هم بود. چرا این حرف را میزنم؟ از روی ظاهربینیام. اینقدر غیرمنطقی! بعد، کتاباش را چندوقتِ قبل خریدم و امشب هم خواندم. اسمِ کتاب یک طوری بود که خیال میکردم بهترین داستان نویسنده باید هماین شهر یک نفره باشد. از این حدسهای الکی که بعد حالِ آدم را میگیرد که هی چرا اینجور فکر کردی آخر؟ البته نه به این شدّت! چون داستانِ اینقدر بدی هم نبود.
کتاب مجموعهایست از ده داستانِ کوتاه که یکیشان به داود غفّارزادگان و خوبیهایش تقدیم شده است؛ داستانِ نادیا. حالا نه اینکه داستان دربارهی او باشد یا ربطی به مردها داشته باشد یا چی … اصلن. اصلن یک چیزِ پرتیست که آدم هی فضولیاش میآید بفهمد چرا داستان به غفارزادگان تقدیم شده و یک سؤال ذهنیِ دیگر، چی میشود که آدم یک داستان را به کسی تقدیم میکند؟ بگذریم، این داستان دربارهی دختریست به نام نادیا که خانوادهی ناجوری دارد و خودش هم بیشتر بهخاطر دلقک بودن موردتوجّه دوستانِ خود (اعم از پسر و دختر) است. راوی دخترِ دیگریست به سن و سالِ نادیا که نادیا در یک مهمانیِ دوستانه بلایی سرش درمیآورد و بعد، … بعدش بماند برای وقتی که کتاب را خواهید خواند.
نویسندهی کتاب زن است و بیشتر داستانها تحتتأثیر این جنسیّت از زبانِ زنها روایت میشوند. علاوهبر فضای زنانه، بیشتر شخصیّتهای داستانیِ مرجان (انگار دوستمه) هم دچار یکجور آشفتگیِ ذهنیِ عمیق هستند که یا از تنهاییست یا از افسردگی و غمزدگی. زبانِ نویسنده ساده و روان است و داستانهایش هم خوشخوان. بهعلاوهی اینکه ایدههای مرجان برای نوشتن را دوست داشتم. مثلن، هماین داستانِ نادیا، آنها، خانهها، اژدها. دیگر؟ اسمگذاریِ داستانهایش را میبینید؟ یک داستانی هم در این کتاب است به نام «رؤیای نو». خُب؟ خُب، هیچی. میخواستم بر عنوانِ داستان تأکید کرده باشم. خلاصهاش را میخواهید؟ کلیک کنید اینجا. من حال ندارم تعریف کنم.
نمیدانم اینکه کتابی جایزه گرفته یا نامزد جایزه شده باشد برایتان مهم است یا نه؟ محض اطلاع میگویم که شهر یک نفره یکی از سه نامزد اصلی جایزهی گلشیری هم بوده است. چه سالی؟ نمیدانم والله و برای من این موضوع اهمیّتی ندارد چون کتابِ مرجان را دوست داشتم.
+ دربارهی شهر یکنفره بخوانید؛ اینجا و اینجا و اینجا و اینجا.
*تهران: انتشارات ققنوس. چاپ اوّل ۱۳۸۷، ۸۷ صفحه، قیمت ۱۴۰۰ تومان.
مجتبا تقوي زاد در 10/12/11 گفت:
خوندم این کار رو راستش رویا …..نچسبید متاسفانه بهم ….راستی اون مصاحبه رو فک کنم مریم مهتدی باهاش انجام داده بود
چهار ستاره مانده به صبح در 10/12/11 گفت:
مجتبا، دربارهی مصاحبه فکر کنم همآن است که میگویی، لینکاش را گذاشتهام در یکی از اینجاهای ته متن. منتها متن مصاحبه است بیعکس. برای هماین مطمئن نیستم چون از محتوا چیزی به یاد ندارم.
امّا دربارهی کتاب، همچنان معتقدم ایدههای مرجان خیلی خوب بود وبعد اینکه پدرم درنیامد برای خواندنشان و این برای من مهم بود.
nurse anesthetist در 10/12/24 گفت:
this post is very usefull thx!