کارهای عقبمانده زیاد دارم، ولی انگار قرار نیست کاری انجام بدهم. هر روز به خودم میگویم که امروز دیگر خودت را خلاص میکنی. حریفِ خودم نمیشوم. صبحها دارم فکر میکنم وبلاگم را بنویسم و عصرها از خودم میپرسم در این شهر چه میکنم؟ حسابوکتابم برای سالهای اینجا بودن، برای سن بچّه درست از آب درنمیآید. واقعیت این است که تابستان بعد هفت ساله میشود؟ چطور باید باور کنم؟ به فاطمه میگویم بیشتر از هر کسی من مادرِ بچّهام و فکر میکنم حقیقت همین است. حتا اگر رابطهمان دور و دیر شده باشد و بچّه مجبور باشد پشت تلفن بپرسد که آنجا هم شب است؟ آنجا هم صبح شده؟ اینجا برایش یک قارهی دیگر است و من، در تبعید ابدی. الان میدانم که رابطهی مادر و فرزندی نه به بستگی است و نه به نزدیکی. همیشه برایم عجیب است که مادرها در رابطهشان با بچّه حسابِ اندازه را داشته باشند و برای دوست داشتن فرزندشان قیدهای مسخره بگذارند، حتا فقط به حرف. که بگویند اگر درس نخوانی، اگر دیر بیایی، اگر عاشق شوی، من کمتر و یا دیگر دوستت ندارم. برایم عجیب است که کسی مادرِ یکی باشد، ولی بتواند بچّههای جهان را دوست نداشته باشد. مادرم میگوید بچه بزرگ میشود و پشتسرش را نگاه نمیکند که یادش بیاید من غمخوارِ سالهای کوچکبودگیاش هستم. نمیدانم چرا باید به بعد فکر کنم و اصلاً چه باک؟ بچّه برود و من را هیچ به یاد نیاورد، از داشتههای هم کم میشویم؟ من همهی عمر وقفِ او میمانم به حرمتِ همین علاقهی شیرین و همین روزهای عزیز که طرفِ قرارِ او هستم و او قرارِ دلِ من.
۰
خدا هرگز دیر نمیکند
حضرت علی علیهالسلام؛ «به آن چیزی که ناامیدی و امید نداری، امیدوارتر باش از آنچه به آن امید داری. زیرا، موسی رفت برای خانوادهاش آتش تهیه کند، خداوند با او سخن گفت. ملکهی سبا نزد سلیمان رفت تا بر سر کفر با او مصالحه کند، مسلمان بازگشت و ساحران فرعون رفتند موسی را شکست بدهند، به او مؤمن شدند.»
بگرد
وبلاگهای زنده
چهار ستاره مانده به صبح
- میبوسمت و رهایت میکنم
- به نام آبان
- روز المر را در خانه جشن بگیریم
- سرنخهای بهاری
- سلام جهان!
- کتابها منتظرند؟
- چگونه مرور کتاب بنویسیم؟
- نخودی
- به افقِ کتابخانهی من
- به یادِ میلک
- این گوزن مال همه است!
- دربارهی سرگذشت یک دایناسور
- شاهکارهای ادبیات را به زندگیتان دعوت کنید
- جایی که وحشیها نیستند
- آموتخانه؛ خانهی مردم
- به سلامتیِ شادی
- برسد به دست والدین، معلمان، مربیان، هنرمندان و غیره!
- یک کتاب خوب، یک اتفاق بد
- بِبَر و بیار
- کتاب بپوشیم – ۵
برچسب
book
books
I Love Books
ادبیات کودک و نوجوان
اقتباس
انتشارات امیرکبیر
انتشارات ققنوس
انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
داستان کوتاه
داستان کودک
رمان
رمان ایرانی
رمان خارجی
رمان نوجوان
رمان کودک
روانشناسی
زندگی جدید جناب دایناسور
شعر
شعر نو
عشق
عکس
فیلم
فیلم ایرانی
فیلم خارجی
فیلم سینمایی
لاکپشت پرنده
مجموعه داستان
مجموعه شعر
نشر آموت
نشر افق
نشر نون
نشر چشمه
نشر چکه
نمایشگاه کتاب
نوجوانان
نویسندگی
کتاب
کتاب تصویری
کتاب نوجوان
کتاب کودک
کتاب کودک و نوجوان
کتابخوانی
کودکان
کودکان و نوجوانان
یزد
از این لحاظ
- I Love Books
- Life is Beautiful
- اتاق تجربه
- ادبیات مقاومت
- ارادتمند شما عزرائیل
- از خانهی خودمان شروع کنیم
- اوستا کریم! نوکرتیم
- اوکی مِستر
- اینم یه جورشه
- بابا گلی به جمالت
- بازی وبلاگی
- به اضافهی من
- بچّهی سرراهی
- جام جهانی برزیل
- حاشیه بر متن
- خبرگزاری رؤیا
- دربارهی خودم
- دربارهی کتابها
- دستهبندی نشده
- رؤیای نوشتن
- رمان
- روانشناسی
- ریزش هوای سرد
- زندگینامه
- شعر
- صبح روز چهارم
- صفحهی بیست
- فیلمنامه
- ماجراهای من و راجرز
- مادموزل مارکوپلو
- مجموعه داستان
- نمایشگاه کتاب تهران
- هایکو کتاب
- هر چی
- پویا ایناشون
- کتاب یزد
- کتابخانهی روستایی
- کتابخوانی برای سالمندان
- کودک و نوجوان
- یزدگَردِ چهارم
- یک چمدان عکس