چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

نگاه می کنی، لبخند می زنی، کمی جلوتر از من، زندگی دیگری داری، سبد به دست، زیر درختان تابستانی، غزلی را دنبال می کنم که از دهان من گریخته است، خانۀ کوچکی دارم که پُر شده از بوی شکر سوخته و طعم سرخ آلبالو. می گذری. پنجره سرشار است از صدای غمگین شاعری در تو

دیدگاه خود را ارسال کنید