چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

الان من شنگول! خیاط منگول!

یعنی فکر کن بعد از این همه سالی که گذشته است از اختراع بزبزقندی! ما دوتا قدِ حبّه‌ی انگور هم نیستیم هنوز، که بلد باشیم یک تنوری هست یا کمدی (بنا بر روایت‌های مختلف)، که می‌شود جَلدی پرید و رفت توی آن قایم شد بلکه در اَمان بود از گرگ!

آن‌وقت گول زدنِ ما دوتا لذّتی دارد؟ وقتی اساساً تاریخ ثابت کرده است که جفت‌مان ساده‌دل‌های بی‌شیله پیله‌‌‌ای هستیم!

پی.‌نوشت ۱)؛ محض توجیه عنوان. +

پی.‌نوشت ۲)؛ به قول خیاط؛ دارای دستِ بزن.

پی.‌نوشت ۳)؛  جانِ من به خودتان بگیرید. خیلی جدّی. +

  1. 1 بازتاب

  2. سپتامبر 30, 2008: خسته و فرسوده هم « روزانه‌ترهای همان دخترک که چهار ستاره کم دارد

دیدگاه خود را ارسال کنید