من و راجرز۱ کودکی مشابهی داشتهایم؛ هر دو گوشهگیر و رؤیایی! بیشتر در خیالبافیهای خود غرق بودیم و با وَلَع کتاب میخواندیم؛ من ته کتابهای پدرم را درآورده بودم و راجرز، او حتّا فرهنگ لغت و دایرهالمعارفها را نیز میخواند.
و اینچنین بود که من و راجرز، هر یک در تنهاییای عظیم و انزوایی مُقدّر، متّکی به تجربهی خود بزرگ شدیم و جهان را از دیدِ شخصیِ خویش شناختیم و این ویژگی، در همهی عمر شاخصهی اصلی هستنِ ما بود. ۲
۱ . راجرز، کاردُرُستترین روانشناسی است که من شناختهاَم؛ در حدّ امام و پیغمبری حتّا!
۲ . مرگ دور از جانِ عزیز ِ خودمان باد! – و هست البته!
آینه های ناگهان در 08/09/27 گفت:
ببین منم به خودت و راجرز اضافه کن
من و راجرز + دوستم خانوم آینههای ناگهان. خوب شد؟ چشمک
کارگر در 08/09/27 گفت:
نه واقعا خجالت نمی کشید؟!!
واقعاً نمی کشید؟
حالا ما نیامدیم
شما نباید می گفتید آمده اید اینجا؟
الان وقت ندارم سرتان غر بزنم دارم جبران مافات!!!! می کنم بعداً ان شاالله!!
ماجراهای من و راجرز (2) « چهار ستاره مانده به صبح در 08/09/28 گفت:
[…] + ماجراهای من و راجرز (۱) […]
ماجراهای من و راجرز (4) « چهار ستاره مانده به صبح در 08/09/30 گفت:
[…] ماجراهای من و راجرز ؛ ۱ و ۲ و […]
ماجراهای من و راجرز (3) « چهار ستاره مانده به صبح در 08/09/30 گفت:
[…] + ماجراهای من و راجرز (۱) […]
ماجراهای من و راجرز (5) « چهار ستاره مانده به صبح در 08/10/03 گفت:
[…] ماجراهای من و راجرز ؛ ۱ و ۲ و ۳ و […]
ماجراهای من و راجزر (6) « چهار ستاره مانده به صبح در 08/10/03 گفت:
[…] ماجراهای من و راجرز ؛ ۱ و ۲ و ۳ و ۴ و […]
ماجراهای من و راجرز (7) « چهار ستاره مانده به صبح در 08/10/04 گفت:
[…] ماجراهای من و راجرز ؛ ۱ و ۲ و ۳ و ۴ و ۵ و […]
ماجراهای من و راجرز (8) « چهار ستاره مانده به صبح در 08/10/05 گفت:
[…] ماجراهای من و راجرز ؛ ۱ و ۲ و ۳ و ۴ و ۵ و ۶ و […]
ماجراهای من و راجرز (9) « چهار ستاره مانده به صبح در 08/10/07 گفت:
[…] ماجراهای من و راجرز ؛ ۱ و ۲ و ۳ و ۴ و ۵ و ۶ و ۷ و […]