راجرز گفت: توجّه مثبت نامشروط! این تنها راهحلییه که باعث میشه اضطراب نداشته باشی و یا دیگران رو مضطرب نکنی.
پرسیدم: یعنی چی راجرز؟
ادامه داد: یعنی تو آزاد باشی و بتونی انواع و اقسام تجربههای مختلف رو توی زندگیاَت داشته باشی.
گفتم: یعنی پذیرفتن بیقید و شرط یکی یا همون دوستداشتن بیمنّت و بیچشمداشت واسه خاطر ِ بودنِ یکی صرفِ همین که دستکم «انسان» هستش و مخلوقِ خدا و اینها دیگه. منظورت اینه راجرز؟
راجرز گفت: اوهوم. تو برای اینکه رشد کنی لازمه که تجربههای متنوّع رو از سر گذرونده باشی. ولی، پیش میآد که هی صرفنظر میکنی از هر کاری یا عملی، برای اینکه میترسی مثلن محبّت پدرت، علاقهی مادرت، دوستی ِ رفیقاَت و … رو از دست بدی. دیدی پدرا و مادرایی رو که به بچّههاشون میگن اگه نمرهی بیست نیاری، دیگه دوستت نداریم و بذر ِ اضطراب و استرس رو میکارند توی دل بچّهشون و حواسشون نیست که به خاطر اون نمرهی کذایی ِ در ظاهر آیندهساز! دارن بچّه رو نابود میکنن از نظر شخصیّتی و روانی.
گفتم: اوهوم.
راجرز گفت: خُب، اضطراب هم درست زمانی میافته به جونت که تو داری یه کاری رو انجام میدی که بابِ میلِ اطرافیانِ تو نیست و ترس از دست دادنِ توجّه مثبت دیگران تو را تهدید میکنه ناخودآگاه.
و ادامه داد: رویا! یاد بگیر وسیع باشی و عظیم. همون که خودت گفتی؛ بی قید و شرط دوست داشته باش ملّت رو. هر کسی مسائل و مصائبِ زیادی داره که بهش فشار روانی و استرس وارد میکنه، دیگه لازم نیست تو هم با انتظار و توقعِ زیاد، به شدّتِ اضطراب دیگران دامن بزنی. یه ذرّه بیشتر آدم باش. اینطوری هم خودت راحتتری و هم دیگران.