چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

«فکر می‌کنم ما بیش‌تر به این خاطر بلیت بخت‌آزمایی می‌خریدیم که بتوانیم راجع به این گفت‌وگو کنیم که اگر برنده شدیم با پولش چه خواهیم کرد. یکی از سرگرمی‌های موردعلاقه‌ی ما این بود که در اغذیه‌فروشی استینبرگ بنشینیم و همان‌طور که ساندویچ می‌خوریم داستان ببافیم که اگر بخت به ما روی آورد، چه‌طور زندگی می‌کنیم. بازی کوچک بی‌خطری بود و از این‌که افکارمان به جولان درمی‌آمد، شاد می‌شدیم. حتّی شاید بشود آن را نوعی درمان نامید. کافی‌ست زندگی دیگری برای خود مجسّم کنید تا قلب‌تان هم‌چنان بتپد.»

موسیقی شانس (The music of Chance)، پل آستر (Paul Auster)

دیدگاه خود را ارسال کنید