برای تو
دستور دادهایم
هیچ صبحی
بدون ِ «صبح به خیر» ِ تو
آغاز نشود
و همهی گنجشکها
با خندههای تو بخوانند..
میخواهیم دستور بدهیم
همهی ستارهها را
از آسمان شب جمع کنند و
به جاش
برق چشمهای ذوقزدهات را بنشانند…
باید دستور بدهیم
به جای رود، رگهای تو
به جای خیابان، خوابهای تو
و به جای دشت، دستهای تو را بگذارند…
سرورم!
سیارهی کوچک من باش،
تا همهچیز را
در خلقتی دوباره
از نو بیافرینم…
«مریم ملکدار»