هفتم؛ Fall in LOVE
ابدن نمیتوان ما را در آن گروه از موجودات دستهبندی کرد که زیاد عاشق و زود فارغ میشوند!!! ما فقط محبّت زیادی داریم در خودمان نسبت به دیگران و همین. در مجموع، سه بار و در سه دورهی مختلف از زندگیمان دچار حالتی شدیم که بیشتر ماجراهایی علمی- تخیّلی بودهاند تا واقعی! مگر یکبار که عاشق رفتیم حقیقتن انگار شاید ممکن است یحتمل!!!!دخترهای چوپان را نیز دوست داشته باشد و … انگاری، ما کلّی تحتتأثیر حرمسرا قرار گرفته بودیم و شعرگونهی عاشقانهای نیز سروده بودیم در وصف امیرکبیر که تا همین چند سال قبلتر، شعر و صدای ما موجود بود. ولیکن، حالا معلوم نیست کجاست آن یگانه باقیماندهی نخستین عشقورزیمان!
سابقهی تاریخی عشق و عاشقیهایمان نیز برمیگردد به اوایل کودکیهایمان. زمانیکه سنمان کمتر از سه سال بود و در آن وقت، عاشق ِ امیرکبیر رفته بودیم!!! منتها، در عالم بچگی کارهای ناصرالدّینشاه را نیز به پای امیرکبیر مینوشتیم و خیال میکردیم او بوده که با وجود برخورداری از چهل زن، میتوانسته
در نوجوانیمان نیز، تحتتأثیر جودی ابوت و بابا لنگدرازش، نادیده و ناشناخته عاشق ِ پسرکی رفتیم که برای ما نامه مینوشت و شاعر بود و روزنامهنگار و گرافیست و … و این عشق سوزناک و تبدار – کم و بیش- به یاد ما بود تا همین تابستانِ امسال که آن آقای حالا مُزدوج ِ خانهدار و بچهدار را پس از گذشتِ ده سالِ آزگار رؤیت کردیم و بیشتر از پیش خداوند را شکر کردیم بابت آنکه آنچه را ما میخواستیم و از سر غفلت، هی اصرار میکردیم برای داشتناش، بهمان نداد. نمیدهد!
و امّا جوانیمان، پس از دورهای شیدایی و شیفتگی، دستِ آخر متوجهی آن حقیقتِ روشن و آگاهیدهندهی عشق شدیم در بیست و چهار سالگیمان و هنوزم، در آن سودای شخصی خویش، چشم انتظار ِ عظمتی هستم که همهی مرا دربرگیرد و از آنِ خود کُند در نهایت…
همهی سیصد و شصت و چند روز ِ امسالِ من در خوشبختترین احساسات سپری شد با این عشق همیشهی درونیام که از سرچشمهای در من نشأت میگیرد که منبع منتشر خیر است و خوبی.
همین منٍ ساده در 08/08/05 گفت:
من عاشق شدم ولی اصلا شیفته نشدم. به تو هم هیچ …
واصح در 08/08/05 گفت: