دوباره دارم به جایی میرسم که بخواهم از این جملهی قصارم استفاده کنم و به خودم بگویم؛ “وقتی دیگران هستهی اصلی مشکلات تو هستند، ناگزیر باید با تنهایی چاره کنی.” تنهایی آبی است و عمیق. طعم خوبی دارد و حسِ دلپذیرتری و این حُسنِ ارزشمند را، که مرا از رنجها و زحمتهای بسیار شما مردمان دور میکند … پناهم میدهد و اطمینان هم … شده زمزمهی زیر لبم؛ ” از تنهایی مگریز … به تنهایی مگریز … گهگاه آن را بجوی و تحمّل کن … و به آرامش خاطر مجالی ده … ”
* دلم از این آقاها میخواد؛ یکی رفیقِ رفیق! ظاهر و باطناش دوست باشد با آدم. خانوم هم بود، بود!