چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

شد لشکر غم بی‌عدد و ز بخت می‌خواهم مدد

شد لشکر غم بی‌عدد و ز بخت می‌خواهم مدد

شد لشکر غم بی‌عدد و ز بخت می‌خواهم مدد

شد لشکر غم بی‌عدد و ز بخت می‌خواهم مدد

شد لشکر غم بی‌عدد و ز بخت می‌خواهم مدد

۳ دیدگاه نوشته شده است! »

  1. آبگینه در 08/08/05 گفت:

    شد لشگر غم بی عدد
    …….
    ای غم ها..
    مرا به من واگذار کنید که من نه از شادی روی خوش دیدم نه از غم

    از که مدد می جوئی غریبه؟


    :: چهار ستاره مانده به صبح؛ غریبه احتمالن فحش نیست که! نه نیست. " ک " نداره! پس، اشکالی نداشت سؤال‌تون فقط من جوابم نمی‌آد. نیشخند.

  2. مرد جان به لب رسيده در 08/08/05 گفت:

    … من شکست خوردم .
    لشکر بی غمان حمله…

  3. .. در 08/08/05 گفت:

    …..
    باشد که از خزانه ی غیبش دوا کند
    شاد زی

دیدگاه خود را ارسال کنید