درد … درد … درد … درد … درد … درد … درد
تو بگو هفت هزار کلمه اصلن! به ذهن من هیچ نمی رسد الا درد! و اینکه هی زمزمه کنم زیر لبم؛
…و انسان اگر گهگاه، با تمام نیروی خود زار نزند، انسان نیست، سنگ است.
شروع یک رؤیای نو
درد … درد … درد … درد … درد … درد … درد
تو بگو هفت هزار کلمه اصلن! به ذهن من هیچ نمی رسد الا درد! و اینکه هی زمزمه کنم زیر لبم؛
…و انسان اگر گهگاه، با تمام نیروی خود زار نزند، انسان نیست، سنگ است.
حضرت علی علیهالسلام؛ «به آن چیزی که ناامیدی و امید نداری، امیدوارتر باش از آنچه به آن امید داری. زیرا، موسی رفت برای خانوادهاش آتش تهیه کند، خداوند با او سخن گفت. ملکهی سبا نزد سلیمان رفت تا بر سر کفر با او مصالحه کند، مسلمان بازگشت و ساحران فرعون رفتند موسی را شکست بدهند، به او مؤمن شدند.»
اشک در 08/08/05 گفت:
جاناتان در 08/08/05 گفت:
ما دعاگوییم خانوم. این بیش فعالیت منو می کشه آخر.
واصح در 08/08/05 گفت:
اهل دلداری دادن الکی نیستم. اهل اظهار نظر تکراری و بیفایده نیستم. فقط قلبا آرزو و دعا می کنم غم در عمل هم بیگانه بماند و سراغت نیاید. اگر خدای نکرده آمد، صبر بزرگتر از اندازه ی غم به سمتت حرکت کند. آمین.
ملیحه در 08/08/05 گفت:
من خیلی امیدوارم، باید برم دعا کنم
حجم سبز در 08/08/05 گفت:
"باید دنبال شادی ها گشت، غمها خودشان ما را پیدا می کنند.
خودت گفتی یادت هست؟
مهتاب در 08/08/05 گفت:
خاطره در 08/08/05 گفت:
وای اون کامنتو من گذاشتم به اسم مهتاب ثبت شد… بفهمه سرم رفته…
خاطره در 08/08/05 گفت:
بهار در 08/08/05 گفت:
چه دلنشین…
یکی از کامنتاتو تو مجله موفقیت خوندم.نمیدونم واسه کی بود.اما عالی بود.همین.
خاطرات یه عاشق خسته قبل از خودکشی در 08/08/05 گفت:
سلام
وبت جالبه و مطالبت زیبا
رسمش بود نظر بدم
به من هم یه سر بزن
به کمکت نیاز دارم
موفق باشی
خدانگهدار
مهم نیست! در 08/08/05 گفت:
سلام اینطرف ها هم بیا سمت ما
زهره در 08/08/05 گفت:
خیاط در 08/08/05 گفت:
ما دعا گو باشیم همچنان؟؟
مریم در 08/08/05 گفت:
دوست کندر بر وی گریه انباشته را نتوانی سر داد,
چه توان گفتش
بیگانه است…
عیمانوئیل در 08/10/27 گفت:
همیشه همین طور است.
همیشه به این گونه است:
تا آن هنگام که هستیم نه روحمان و نه جسمان را بر نمی تابیم.
ولی در گذر زمان بدنبالش می گردیم که فقط ردپایی باقی مانده وبس.