چهار ستاره مانده به صبح

شروع یک رؤیای نو

«ماری! اگه منو نمی‌خوای … می‌مونم

من تن‌ها کسی هستم که اشکاتو با بوسه پاک می‌کنه.

ماری! حیفه چیزی رو که داریم … از دست بدیم.

اینه که می‌خوام اونو نگه دارم … تا ابد نگه دارم

ماری! دیگه به فکر کوه‌ات نباش … کوهی که بلنده و نمی‌تونی از اون بالا بری

ماری! دیگه پی کوه‌ات نگرد … تخته‌سنگی که به جست‌و‌جوی‌اَش بودی هم‌این‌جاست.

ماری! می‌دونم تو ذهن‌ات یه جایی دارم

ماری! یه کوه پشت سرت سربه‌فلک کشیده

اگر می‌تونی از اون بالا بری … برو، امتحان کن

امّا همیشه وقتی که بالا می‌ری خوش‌حالی

و وقتی که پایین می‌آی، غم‌گین.

کوهی که بلنده و نمی‌تونی از اون بالا بری

ماری! دیگه پی کوه‌ات نگرد

تخته‌سنگی که به جست‌وجوی‌اَش بودی، هم‌این‌جاست.»*

 

* شل‌سیلوراستاین، از کتاب پی‌دی‌افی به زحمت و مرحمت کتاب‌خانه‌ی درفش کاویانی

در راستای انتخاب کتاب، به ویژه رُمان، از کتاب‌هایی که باید پیش از مرگ خواند غفلت نکنید.

ضمناً شما می‌توانید از این فهرستِ ۱۰۰ رُمانِ بهتر به انتخاب منتقدان که در «رادیو زمانه» منتشر شده یا فهرستِ صد کتاب خواندنی به انتخاب خوانندگان وبلاگ «از پشت یک سوّم» هم استفاده کنید.

در ادامه، از کتاب‌های برگزیده‌ی آقایانِ جایزه‌ی نوبل در بخش ادبیات {+ این}ِ هم دیدن بفرمایید بل‌که موردپسند واقع شد.

tehran-bookfair-030

بعد، اگر این‌قدر حس و حوصله ندارید، پیشنهاد می‌کنم بی‌خیالِ این صدتایی‌ها، به همان ده عنوان کتاب بسنده کنید که سامرست مؤام در کتابِ خودش، یعنی درباره‌ی رُمان و داستان کوتاه، یاد کرده از آن‌ها و توضیح داده که چرا و چگونه «جنگ و صلح»،«بابا گوریو»،«دیوید کاپرفیلد»،«برادران کارامازوف»،«مادام بواری»،«سرخ و سیاه»،«موبی دیک»،«بلندی‌های بادخیز»،«غرور و تعصب»،«تام جونز» بهترین رُمان‌های دنیا هستند. دست‌کم خیال‌تان راحت است، بهترین‌های ادبیات جهان را خوانده‌اید.

شما را نمی‌دانم از کی، من امّا چهارسال بیش‌تر نیست که پول می‌دهم بابتِ کتاب قصّه و رُمان. قبل‌تر تا یادم هست دخیلِ کتاب‌خانه بودم. تا وقتی دانش‌آموزِ هنرستان بودم، کتاب‌خانه‌ی امیرکبیرِ کرج، بعدتر کتاب‌خانه‌ی مدرسه‌ی پیش‌دانش‌گاهی و از سالِ ۱۳۷۹ تا همین چهارسال پیش، در کتاب‌خانه‌های دانش‌گاه‌مان (در بیش‌تر دانشکده‌هایش) حضور فعّال داشته‌ام.

به خیالِ من، لازم نبود آدم هزینه کند بابت کتاب‌هایی از این دست، یعنی ادبیات داستانی، و ترجیح می‌دادم کتاب‌های روان‌شناسی و جامعه‌شناسی را در کتاب‌خانه‌ی شخصی‌ام داشته باشم. خیلی رُک بگویم، فکر می‌کردم حرام کردن پول است اصلن. امّا باید لذّت خریدن و خواندنِ ادبیاتِ داستانی را مزه‌مزه کرده باشید، باید از لابه‌لای داستان‌‌های نویسندگان مختلف گریزگاهی به دنیا پیدا کرده باشید تا دیگر نتوانید در برایر چنین وسوسه‌ی دل‌پذیری مقاومت کنید. حق با محمّد است، در فهرستِ برندگان جوایز ادبی تنها کتاب قصّه و داستان با رُمان پیدا می‌شود که شاید زیاد هم جدّی و مهم به نظر نرسند. امّا به نظر من، ادبیات هم یک‌جور منفعتِ مهربان دارد که خواننده را بی‌نصیب نمی‌گذارد از آگاهی و جدای پرورش ذهن، حظّ دل را هم باعث می‌شود. شاید مهم‌ترین فایده‌ی ادبیات، برانگیختن خیال و رؤیا باشد به علاوه‌ی لذّت بردن از زیبایی. من بسیاری از تجربه‌های عاطفی و عکس‌العمل نسبت به موقعیّت‌های انسانی را در متن کتاب‌های داستانی آموخته‌ام و همین اندازه‌ی فعلیِ درک و بصیرتِ خودم را به قدر زیادی مدیون هستم به ادبیات و شخصیّت‌های داستانی و قهرمان‌های رُمان‌هایی که خوانده‌ام.

قبول دارم که جوایز ادبی مؤثر هستند؛ هم در معرّفیِ کتاب‌های خوب برای خوانندگان، هم یک آب‌باریکه‌ای هستند برای نویسندگان و رقابت محضِ جایزه، می‌شود بهانه‌ای برای رشد و تعالی ادبیات داستانی امّا، …. خودمانیم، گاهی این آقایانِ جوایز ادبی یک‌جور بی‌سلیقه‌گیِ ضایع دارند. آن‌وقت، یعنی ما با طناب این‌ها برویم توی چاه یا خودمان را دار بزنیم؟ برای نمونه، از میان کتاب‌هایی که اسامی آن‌ها در فهرستِ برندگان جوایز ادبی سالِ گذشته آمده است، من مردی که گورش را گم شداین) با اژدهاکشان و هاکردن را خوانده‌ام. حالا اگر قرار باشد به سلیقه‌ی خودم این سه کتاب را اولویت‌بندی کنم که مثلاً بهترین کتاب، چهارستاره بگیرد. به ترتیب که اسم بردم، سه ستاره، دو ستاره و یک ستاره می‌دهم به این سه کتاب که هر سه مجموعه داستان کوتاه هم هستند.

مفیدآقای مرتضا کربلایی‌لو را نخوانده‌ام امّا، زنی با چکمه‌ی ساق‌بلند سبزش را چرا و به این کتاب هم با اغماض دو ستاره می‌دهم و نتیجه می‌گیرم باید از خیرِ خواندن مفیدآقا گذشت.

tehran-bookfair-020

درباره‌ی گوساله‌ی سرگردان، می‌دانم که داستانی است درباره‌‌ی دفاع مقدّس و آدم‌های جنگ. جایزه‌ی ویژه‌ی کتاب سال دفاع مقدّس + جایزه‌ی ادبی اصفهان و جایزه‌ی منتقدان و نویسندگان مطبوعاتی را هم بُرده است. امّا من این کتاب را نمی‌خوانم برای این‌که با ادبیات مقاومت میانه‌ی خوبی ندارم. گیرم، جایزه‌ی نوبل بدهند به «مجید قیصری»! ترجیح می‌دهم بروم کتاب‌های داستانِ کودکانه بخرم و بخوانم. سلیقه‌ی من این‌مدلی است دیگر. یا درباره‌ی انجمن مخفی نیز بگویم خدمت شما که این کتاب هم یک رُمان تاریخی است که به عنوان کتاب برگزیده‌ی جایزه‌ی شهیدغنی‌پور و قلم زرین انتخاب شده و به امید خدا چاپ سوّم آن به نمایش‌گاه کتاب می‌رسد. خب، واضح و مبرهن یک دوست‌دار و علاقه‌مندِ ادبیات تاریخی، قدم‌رنجه می‌کند تا غرقه‌ی مرکز اسناد انقلاب اسلامی و رُمان انجمن مخفی را ابتیاع می‌فرماید امّا یک شیفته‌ی شعر، می‌رود تا غرفه‌ی نیستان به هوای «ترنّم داووی سکوت» که مجموعه‌ی غزل است از «فربان ولیئی» تا هی زمزمه کند با خودش؛ “سکوت، پنجره، دریا، فقط تماشا کن .. ورود رود به ژرفا، فقط تماشا کن .. وفور سرخی و سبزی، وقوف ناب نسیم .. سماع عرشی افرا، فقط تماشا کن.. به رنگ سیب و انار و بهار آمده است .حقیقت است نه رؤیا، فقط تماشا کن ..“*

این را هم بگویم محض ته‌نوشت، حالا اگر رفتید از  آثار منتخب جوایز ادبی، یک فهرست شخصی تهیّه کردید، کتاب‌های موردنظر را خریدید، خوش‌تان نیامد، خانومِ چهارستاره را تیرباران نکنید با لعنت و حرفِ بی‌راه! گفته باشم که بعد حکایت شما هم نشود عینهو من وقتی از همه‌ی کتاب‌هایی که سال قبل فهرست کرده بودم {این‌جا} تن‌ها زندگی مطابق خواسته‌ی تو پیش می‌رود را پسندیدم با چهار ستاره‌ی کامل و دپیلم افتخار و کلّی دست‌مریزاد برای «امیرحسین خورشیدفر» که اگر این کتاب را خواندید، فحش‌تان آمد، نوش جان من اصلن!

صدقه‌سریِ نمایش‌گاه کتاب، یکهو توی ده روز آدم با هزاران جور کتاب روبه‌رو می‌شود. حالا اگر شما تحقیقات لازم را انجام نداده باشید و به قدر کافی اطلاعات کسب نکرده باشید … هان؟ … یعنی چی می‌شه؟ خب، خیلی ساده است. شما رسمن یه یک گیجول تبدیل می‌شوید! می‌پرسید چرا؟ برای‌ این‌که قدم‌رنجه می‌کنید تا مصلّای تهران، هی میانِ انواع و اقسامِ کتاب پرسه می‌زنید و درنهایت، دست‌خالی برمی‌گردید منزل، درحالی‌که ذخایر مالی جیب‌تان را صرف ساندویچ و آیس‌پک و تنقلات کرده‌اید.

پس، یادمان بماند، ابتدایی‌ترین اقدام برای حضوری مفید و مؤثر در نمایش‌گاه کتاب این است که آدم یک فهرستِ حسابی از کتاب‌های خوب تهیّه کند.

پیدا کردن یک کتاب‌خوانِ قهّار که کتاب‌های خوب را بشناسد کار ساده‌ای نیست. امّا، خوش‌بختانه یک جاهایی اختراع شده است در حوزه‌ی ادبیات به نام «جوایز ادبی» که عدّه‌ای از نویسندگان و منتقدان را اجیر می‌کند تا آن‌ها جلوتر از ما بنشینند کلهم آثار منتشرشده در سالِ پسین را مطالعه کنند، بعد، ایشان زحمت می‌کشند کتاب‌های موردنظر را در گروه‌های مختلف {از نظر فرم و محتوا} به‌گزین می‌کنند، بعد‌تر، فهرستی از کتاب‌های منتخب را می‌دهند دست صاحابِ جوایز ادبی، ایشان هم به چندتا از این کتاب‌ها جایزه می‌دهند. ما هم می‌بینیم این کتاب‌ها جایزه گرفته‌اند، واسه‌ی تبرّک هم شده کتابِ سکّه‌دار می‌خریم و می‌خوانیم بل‌که هم ثروت‌مند شدیم و دست‌آخر فهمیدیم که علم و ثروت مترادف بودند و نه یکی بر دیگری برتری داشت و نه دیگری بر یکی.

امّا، زود خوش‌حال نشوید. یعنی ما می‌توانیم از این آقایانِ صاحاب جوایز یا آن نویسندگانِ خیال‌پردازِ داستان‌نویس زرنگ‌تر باشیم؟ چه همه سادگی. ایشان زودتر دستِ ما را خوانده‌اند و با پیش‌بینی سالِ اصلاح الگوی مصرف، بیش‌تر آقایانِ جوایز ادبی، هیچ کتابی را لایقِ سکّه، و به طبع آن، ما را هم سزاوار علم و ثروت ندانسته‌اند.

برای نمونه، عزیزانِ ما در دوره‌ی هشتم از برگزاری جایزه‌ی «گلشیری» هیچ بنی‌بشری را لایق جایزه ندانستند و گفتند کلهم آثار منتشرشده واجد کیفیت نازل هستند. (حالا من نمی‌فهمم کلن این واجد کیفیت نازل یعنی چی؟ می‌خوان فحش هم بدن، لای زرورقِ سخت می‌پیچن، به تنِ خودشون هم نمی‌چسبه!) یا دوره‌ی نهم از جایزه‌ی «مهرگان ادب» هم برگزار نشد اصلن. جایزه‌ی «روزی روزگاری» هم رتبه‌ی اوّل و کتاب برگزیده نداشت. این یعنی چی؟ یعنی کلّی پول اضافه که می‌شود با آن بستنی و نوشابه یا سیب‌زمینی سرخ کرده خرید. چراکه متعاقبِ کاهشِ تعدادِ کتاب‌های برگزیده، انتخاب ما محدودتر می‌شود، درنتیجه پول بیشتری ته جیب‌مان باقی می‌ماند و این‌گونه می‌شود اصلاح الگوی مصرف!

عجب‌آ. آدم که نباید این‌قدر دله باشد و بابتِ فقر فرهنگی و ادبیِ کشورش خوش‌حال بشود. همش به خاطر چندتا چیپس و پفکِ اضافه؟ دست نگه دارید. فهرستِ آثار برگزیده‌ی دوره‌های قبلِ جوایز ادبی را هم نگاه کنید. از کجا معلوم همه‌ی کتاب‌های منتخبِ گذشته را خوانده باشید؟ علاوه ‌بر آثار برگزیده، یک نگاهی هم بیندازید به آثاری که نامزد دریافت جایزه بودند. امتیازی است برای خودش. بی‌زحمت، روی لینک‌های همین یادداشت کلیک‌رنجه بفرمایید، ان‌شاء‌الله که راه و چاه و صد البته، کتاب‌های موردنظر خودتان را پیدا می‌کنید و عاقبت‌به‌خیر می‌شوید.

tehran-bookfair-010

قبل از کلیک‌باران نمودنِ لینک‌های مرتبط، فهرستِ کتاب‌هایی که در سال ۱۳۸۷برنده‌ی جوایز ادبی شده‌اند یا مورد تقدیر و تشکّر قرار گرفته‌اند خدمت شما ارائه می‌گردد جهت استحضار و اقدام لازم؛

# فصل آخر نوشته‌ی گیتا گرگانی

# مردی که گورش گم شد نوشته‌ی حافظ خیاوی

# از یاد رفتن نوشته‌ی محمّدحسین محمّدی

# هاکردن نوشته‌ی پیمان هوشمندزاده

# گوساله‌ی سرگردان نوشته‌ی مجید قیصری

# آن گوشه دنج سمت چپ نوشته‌ی مهدی ربی

# مفیدآقا نوشته‌ی مرتضی کربلایی‌لو

# بوی خوش تاریکی نوشته‌ی قاسم شکری

# قاعده‌ی بازی نوشته‌ی فیروز زنوزی جلالی

# انجمن مخفی نوشته‌ی احمد شاکری

# دستور زبان عشق سروده‌ی قیصر امین‌پور

# ترنم داوودی سکوت سروده‌ی قربان ولیئی

# اژدهاکشان نوشته‌ی یوسف علیخانی

×××

:: لینک‌های مرتبط؛ جایزه‌ی منتقدان و نویسندگان مطبوعاتی + جایزه‌ی ادبی یلدا + دوره‌ی هفتم جایزه‌ی مهرگان ادب و این هم نامزدهای جایزه‌ی مهرگان ادب در سال ۱۳۸۵ + جایزه‌ی ادبی جلال‌آل‌احمد + جایزه‌ی ادبی پروین اعتصامی + جایزه هوشنگ گلشیری + جایزه‌ی ادبی اصفهان + جایزه‌ی روزی روزگاریاین) + جایزه‌ی واو

« … باید کتاب را رها کنم و بسیاری از چیزها را ناگفته بگذارم؛ آن‌قدر آدم؛ آن‌قدر صحنه؛ و زیبایی و یک روباه و ایده‌های ناگهانی را.» *


nessakphotography010

nessakphotography020

nessakphotography030

{Photo}

در راستای این خبر، چهار ستاره مانده به صبح برگزار می‌کند؛

سری جدیدِ حساب و کتاب‌هایی برای یک نمایش‌گاه

poster-21th-tehran-bookfair

قسمت‌های قبلی؛ (۱ و ۲ و ۳ و ۴ و ۵ و ۶ و  ۷ و ۸ و  ۹ و  ۱۰ و ۱۱ و  ۱۲)

پنجره‌ها را می‌گشایم
باغی فراز می‌آید
پُر از درخت‌ها، رنگ‌ها، فضا‌ها
ترانه‌ها می‌آیند
با ساز برگ‌ها
حسی می‌وزد
میان ابرها
میان مه
میان تنهایی من
اسب‌ها می‌آیند از آن سوی باغ
از جنگل خاموش
حیران با بال‌های پریشان
با نوزادان آدمی بر پشت
نوزادانی در قنداق
انگشت به دهان
خفته در سبد
زنی می‌آید
با تنی خیس
سبدی از شن و آب
اشاره به سوی دریا دارد
و عشق می‌وزد از هر سو
مرا در باغ تنهایی
به دیدار جهان می‌برد
این چنین است
که می‌فهمم
شما را دوست می‌دارم
پنجره را می‌بندم

«اسماعیل یوردشاهیان»

به گزارش خبرگزاری رؤیا، این هفته را می‌توان به گونه‌ای فرهنگی، هنری‌تر از سر گذراند بل‌که دیدار با چهارتا آدمِ حسابی و کمی در باغ‌بودگی، از لحاظ دگرگونی حال و احوال‌مان مؤثر واقع افتد، که ان‌شاء‌الله تعالی، خیری هم حاصل می‌آید از پس آن، اگر عرضه داشته باشیم خودمان. مهم‌ترین ویژگیِ برنامه‌هایی که در ادامه به اطلاعِ حضرتِ شما می‌رسد همانا شرکت آزاد و رایگان برای عموم می‌باشد!

شنبه؛ ۲۹ فروردین، ساعت ۵ بعدازظهر، می‌توانید دستِ متعلّقات را گرفته و به خانه‌ی هنرمندان ایران عزیمت فرمائید و در جلسه‌ی رونمایی جلد اوّل از مجموعه‌ی «تاریخ هنر معاصر جهان» حضور به‌هم رسانید. آقای «علیرضا سمیع‌آذر» زحمت کشیده‌اند و این کتاب را نوشته‌اند. از جمله جذابیّت‌های جلسه‌ی فوق‌الذکر، علاوه بر شمای شاخِ شمشاد و نبات، حضورِ آقای عبّاس کیارستمی با آیدین آغداشلو است. با اغتنام فرصت، شما می‌توانید درحاشیه‌ی این جلسه کشف کنید که حاج میلاد احرام‌پوش اوّل عینک آفتابیِ همیشگی به چشم زد یا حاج عبّاس؟

بیشتر بخوانید

یک‌شنبه، ۳۰ فروردین، هر ساعتی که عشق‌تان کشید، مجدداً می‌توانید دستِ متعلّقات را گرفته و به خانه‌ی هنرمندان ایران عزیمت فرمائید و در نگارخانه‌ی ممیز با تماشای «باطله‌ها» سرگرم شوید.

بیشتر بخوانید

دوشنبه، ۳۱ فروردین، ساعت ۴ بعدازظهر، قدم‌رنجه بفرمایید تا باشگاه دانش‌جویان دانش‌گاه تهران و علاوه‌بر دیدار با آقای اسدالله امرایی، در جلسه‌‌ای با عنوان «پل استر و جست‌وجوی پسامدرن» شرکت بنمایید. البته، تاکنون بخت یاری نکرده است ما را محض خواندن حتّا یکی از کتاب‌های آقای استر، منتها روایانِ شیرین سخن کلّی تعریف و تمجید کرده‌اند از ایشان. در ادامه توجّه شما را جلب می‌کند به مجموعه‌ی لینک‌های ذیل درباره‌ی ایشون و کتاب‌هاشون؛ چرا ایرانیان پل استر می‌خوانند، ستایش صلح در آثار پل استر، پل آستر: به صفر رسیده‌ام، ناگفته‌هایی از زندگی پل استر + سه‌گانه‌ی نیویورک، هیولا، مون پالاس، شب پیش‌گویی، دیوانگی در بروکلین + این، دفترچه‌ی سرخ، ارواح.

بیشتر بخوانید

البته اگر به شعر بیش‌تر از داستان و رُمان علاقه دارید، ساعت ۵ بعدازظهر، برای سوّمین‌بار در این هفته، دستِ متعلّقات را گرفته و به خانه‌ی هنرمندان ایران عزیمت فرمایید تا جلسه‌ی رونمایی مجموعه اشعار «احمدرضا احمدی» با قدومِ شما منوّر و مزیّن گردد. حالا وقتی دوباره آیدین آغداشلو را می‌بینید احساس پسرخاله/‌دخترخاله دارید نسبت به هم. با آقا مسعود کیمیایی، احمد پوری و شمس لنگرودی هم دیداری تازه می‌کنید و درمجموع، صفاسیتی می‌شود.

بیشتر بخوانید

سه‌شنبه، ۱ اردیبهشت، ساعت ۴، یک‌سری بزنید حوزه‌ی هنری، جلسه‌ی دوّم از سری نشست‌های هفتگی نقد داستان در سال جدید برگزار می‌شود زیر نظرِ رضا رهگذر ِ قصّه‌های ظهر جمعه. شاید خوش‌تان آمد و برای هفته‌های بعد مشتری شدید.

بیشتر بخوانید

چهارشنبه، ۲ اردیبهشت، ساعت ۴، جلسه‌ی دوّم از نشست‌های عمومی شعر در مرکز آفرینش‌های ادبی حوزه‌ی هنری با حضور عبّاس براتی‌پور برگزار می‌گردد که در این جلسه یک قطعه از بوستان سعدی خوانده می‌شود و بعد نقد و بررسیِ عروضی، فلسفی، زیبایی‌شناختی و این‌حرف‌ها.

بیشتر بخوانید

اگر حوصله‌ی رفتن به حوزه‌ی هنری را ندارید، ساعت ۵، شال و کلاه کنید به سمت شهرکتاب، گیرم در اوّلین جلسه‌ی «درس‌گفتارهایی درباره‌ی سعدی» هم شرکت می‌کنید، اگر پای سخرانی آقای حداد عادل یا هوشنگ مرادی کرمانی چشم‌هایتان سنگین شد و افتادید به چرتِ عصرگاهی، دست‌کم فروش‌گاه شهرکتاب سرحال‌تان می‌آورد.

بیشتر بخوانید

خب، اگر حوصله‌ی شهرکتاب را هم ندارید، پیشنهاد می‌کنم یک بلیت مترو تهیّه بفرمایید به مقصد کرج، بیایید این‌جا، دستِ مرا هم بگیرید، یک‌سری می‌زنیم به حوزه‌ی هنری کرج که این هفته جلسه‌ی دوّم از کارگاه‌های داستان‌نویسی‌اش را برگزار می‌کند. همان حوالی، مرکز خرید مهستان و پارک بازیِ خوبی هست، خوش می‌گذرانیم دورهمی.

بیشتر بخوانید

پنج‌شنبه، ۳ اردیبهشت، اوووه! این همه فرهنگی‌بازی! بی‌خیال، امروز جمع بشیم همگی، پارک ساعی رو قرق کنیم یا بریم دربند واسه‌ی شلوغ‌کاری.

×××

بیست و دو ساعت بعد، به اخباری که هم‌اکنون به دست‌ام رسید توجّه لازم را مبذول بفرمایید؛

شنبه، کتابِ تازه‌ی آقای «علیرضا سمیع‌آذر» به خوبی و خوشی، به میمنت و مبارکی رونمایی‌ شد. خیال کردید شما حوصله نکنید برای حضور در چنین مجامعی، فرهنگِ مملکت لنگ می‌ماند. نه خیر!

بیشتر بخوانید

یک‌شنبه، اوّلین جلسه‌ی «درحلقه‌ی رندان» برگزار می‌شود؛ بروید خنده.

بیشتر بخوانید

دوشنبه، نشست هفتگی نقد و بررسی کتاب در کانون ادبیات ایران برگزار می‌شود؛ بروید اظهارنظر.

بیشتر بخوانید

سه‌شنبه، مستندهای «آن مرد کیست؟» و «پریادیس» نمایش داده می‌شوند؛ بروید تماشا.

بیشتر بخوانید

چهارشنبه، نمایش‌گاهی از نقاشی‌های رنگ و روغن در فرهنگ‌سرای اندیشه؛ گفتن داره؟ والله!

بیشتر بخوانید

پنج‌شنبه، «کنعان» اگر رسیده بود کلوپِ نزدیک خانه‌ی شما که، نگاه کنید. دیدن دارد به نظر ما.

بیشتر بخوانید

جمعه، هیچی. هر کاری عشق‌تون بود انجام بدین. برای سلامتی خانوم سلیمانی هم دعا کنین.

بیشتر بخوانید

«…می‌گفت، من هم مسافرم. دلم طوری می‌تپید که انگار قورباغه توی دلم است که غبغبش بالا و پایین می‌رود و هی می‌تپد و هی رنگ سبزش پس می‌رود و خال‌هایش بیرون می‌زند. گفتم: اگر مسافری چرا اسیرم کردی؟

گفت: من؟

گفتم: خودت خوب می‌دانی.

گفت: من بلد نیستم گنجشک را اسیر کنم چه برسد به آدم.

گفتم: اسم من «ترلان» است.»*


«کنار خیابان می‌ایستم منتظرش می‌شوم که از کتاب‌فروشی بیرون بیاید. تعقیبش می‌کنم. قصد تعقیبش را ندارم فقط می‌خواهم راه رفتنش را ببینم و دلم برایش بتپد و چون که مثل بهرام‌خان نیست دوستش داشته باشم و هی دلم می‌خواهد که زیر چشمی نگاهم بکند، نگوید مسافر است.

دوست داشتم نگاهم بکند و تا دنیا دنیاست تحویلم نگیرد.»

«… حالا بعد از این‌که مسافر شد و از پیشم رفت، می‌روم کوچه «امین الواعظین» دیوارهای کاه‌گلی را بو می‌کنم. کلّی کیف می‌کنم. از کوچه بوی ریواس می‌آید. کلّی از بو خوش‌حال می‌شوم و از این‌که در همه‌ی دیوارها، جوی‌ها، قورباغه له‌له نمی‌زند. بعد از این‌که رفت دیگر با هیچ‌کس صحبت نمی‌کنم. مادر می‌گوید، شاخ درمی‌آورد وقتی می‌بیند دختر وراجی مثل من لال‌مونی گرفته است.»

«… به شکوه گفته بود که بگوید غصّه‌ی الیاس را نخورم، او نشد شوهر دیگر و من بیش‌تر گریه می‌کنم و بیش‌تر دلم برای جبهه تنگ می‌شود. فکر می‌کنم که زن‌ها چه‌قدر بدند که تا این مرد نشد فکر مرد دیگر می‌افتند. شکوه می‌گود، الیاس نشد یکی دیگه.»

«… الیاس گفته بود دیگر کسی مثل قصّه‌ها عاشق نمی‌شود. اگر هم عاشق می‌شود از روی هوس است. گفته بود، عشق زلیخا به یوسف از روی هوس نبود که. بعد از عشق‌درمانی حرف زده بود و از این‌که زن‌های ما شوهر را فقط به خاطر یک نان سنگک می‌خواهند و بعد سال‌ها با او سرمی‌کنند و هیچ‌چیز از زندگی نمی‌فهمند و می‌میرند. گفته بود عشق نخست در مخلوقات تجلّی می‌کند و بعد می‌رسد به خواست‌گاه اصلی‌اش.»*

×××

«دلقک به دلقک نمی‌خندد» را دست گرفته‌ام محض خواندن که هی یادِ «لیلی بهانه‌ی ناگزیر» بیفتم با این الیاس و مردناشناس و آن خانه‌ی شلوغ و اتاق کرایه؟

* از صفحه‌های ۵۲ و ۵۳ و ۵۴ و ۵۵ «لیلی بهانه‌ی ناگزیر» نوشته‌ی دوست خوب‌ام آقای حسن فرهنگی